خواب آب ارغوان

ساخت وبلاگ
چند شبِ پیش بود ... از نیمه شب گذشته بود و ما هنوز بیدار بودیم ... تازه ... صدای خنده های و مسخره بازیامون تازه پایین اومده بود ... هوا گرم بود و همه جا ساکت و اتاقمون تاریک ... به هوای آبِ خنک از جام بلند شدم ... با دستای باز قدم قدم برداشتم که به جایی نخورم ... آروم تا جلوی اتاق رفتم و دستم رو کلیدِ چراغ گذاشتم ... واسه اینکه چشمای مرد اذیت نشه بیخیال شدم و روشنش نکردم ... چند قدمی برداشتم و تا جلوی در رسیدم ... اول یه نگاهی به سمتِ راست و راهروی تاریکمون کردم و بعد رو برگردوندم و واردِ هال شدم ... دوباره وایسادم و با سرعت روی دیوار دنبالِ کلیدِ چراغ گشتم و روشنش کردم ... آخیششش ... وَ با خی خواب آب ارغوان ...
ما را در سایت خواب آب ارغوان دنبال می کنید

برچسب : دستت,نمیدم, نویسنده : mzehaa بازدید : 19 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 6:30

حواسش بهم بود ... خوب میدونست که دلم میخواد اولین دیدارمون دونفری و فقط با خودش باشه ... واسه همینم یکمی دیر از خواب بیدار شد و توی سرحال و حاضر شدن این پا و اون پا کرد ... من توی حموم بودم که صدای خداحافظیِ مامان جان اینا و زود بیایدشون رو شنیدم ... لبخندی شدم ... همه چیز رو واسم مهیا کرده بود ... تا من لباس بپوشم و مردجانم هم دوش بگیره و حاضر بشه نیم ساعت-چهل دقیقه ای طول کشید ... با این که حدودا نیم ساعتی هم پیاده روی داشتیم ولی عجله ای توی کاراش نمیدیدم ... سرحال و باحوصله باهام حرف میزد ... شوخیای همیشگی و اذیت کردناش هم صدای خنده های بلندم رو درمیاورد ... بغل های محکم و تند تند بوسیدنم ه خواب آب ارغوان ...
ما را در سایت خواب آب ارغوان دنبال می کنید

برچسب : حرمت,ملجا,درماندگان, نویسنده : mzehaa بازدید : 23 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 6:30

تاخیر قطار حسابی گشنه َمون کرده بود ... تا الان پیش نیومده بود که این همه معطل بشیم ... واسه همینم تا توی کوپه ها مستقر شدیم ، برادر شوهر کوچیکه و بزرگه رو صدا کردیم و مشغولِ غذای مفصلِ مامان جان شدیم ... فیلمِ مسخره ی قطار رو با دقققت میدیدیم و شام میخوردیم ... بعد از جمع شدن بساط و چایی دیگه هیچ کدوممون واسه بیدار موندن جون نداشتیم ... برادرشوهرا رفتند تو کوپه ی خودشون و ماهم کم کم جای خوابمون رو آماده کردیم ... من و مرد طبقه ی بالا وَ مامان جان و بابا جان هم پایین ... چادرم رو کنار گذاشتم و شالم رو درآوردم ... موهام رو باز کردم و سر روی بالشِ ملافه پیچ شده َم گذاشتم ... آخ که چقدرررر خوابم خواب آب ارغوان ...
ما را در سایت خواب آب ارغوان دنبال می کنید

برچسب : دیووووونم,دیوونتم,خدا, نویسنده : mzehaa بازدید : 49 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 6:30

خم شده بودم و داشتم از بالای تخت نگاش میکردم ... با آرامشِ همیشگیش ، با لهجه ی ترکیِ بی نهایت شیرینش وَ با مهربونیِ خیلی زیادی داشت واسم حرف میزد ... صورتِ ساده و مهربونی داشت ... موهای کم پشت و ریش های همیشه اصلاح شده َش سفید شده بود ... با اون چشم های آروم و لب هایی که همممممیشه و همه حال لبخند داشت ، حسِ خیلی خوبی به طرفِ مقابل میداد ... همین لبخند رو توی اولین دیدارمون هم همراهِ خودش داشت ... که با خوشروییِ تمام باهام حال احوال کرد و حسابی دلِ آشوبم رو آروم کرد ... خیلی اتفاقی رو به روی هم نشسته بودیم ، واسه همینم هربار که سرم رو بالا میاوردم میدیدم که با مهربونی داره نگاهم میکنه ... بعد ا خواب آب ارغوان ...
ما را در سایت خواب آب ارغوان دنبال می کنید

برچسب : بخوای,دیگه,تمومه, نویسنده : mzehaa بازدید : 36 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 6:30

یه سلاااااااام و صبح بخیرررر با صدای بلند و انرژی دار باورم نمیشه بالاخره تونستم بیام ! راستش نه نت داشتم و نه گوشی و نه حالِ خوبی ...  یه مسافرتِ چند روزه ی دسته جمعی رو هم به علت های این مدت نبودن اضافه کنید ... خدا رو شکر که سفرِ دلچسب و دلپسندی بود ... ازین که الان توی خونمون هستم و اوضاع و احوا خواب آب ارغوان ...
ما را در سایت خواب آب ارغوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mzehaa بازدید : 33 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 16:50